سپید

هر چیزی سپیدش قشنگه...

سپید

هر چیزی سپیدش قشنگه...

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
آخرین نظرات

۵۶ مطلب با موضوع «نگاشت نامه» ثبت شده است

باراک اوباما: پس از ده سال توانستیم روند پیشرفت برنامه ی هسته ای ایران را متوقف کنیم!!

این فیلم بیانیه ی دولت آمریکا رو توصیه میکنم حتما ببینید

بعد قضاوت کنید شنونده چه تصوری میتونه از ایران داشته باشه....

دانلود 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ آذر ۹۲ ، ۱۸:۳۱
سپید


                          

 

چند سال پیش ما توی حیاط خونمون یه درخت آلبالو داشتیم.چون درخت کوچیک بود و 2-3 کیلو بیشتر میوه نمیداد، آلبالو عنصری کم یاب به شمار می رفت!! (لابد از بیرون نمی خریدیم دیگه!!) به خاطر همین کم یاب بودنش همیشه بحث بر سر این بود که از این عنصر گرانبها چه فرآورده هایی بگیریم!

یکی آلبالو رو همینطوری به عنوان میوه دوست داشت، یکی بصورت لواشک، یکی شربت، یکی مربا و...

این فرآیند تبدیل، دردسرهای خاص خودش رو داشت؛ مثلا گرفتن هسته آلبالو خیلی سخت بود! (اونموقع از این وسایل مکانیزه استفاده نمی کردیم!!)

بگذریم،طی چند سال با گذشت زمان از طرفی درخت رشد کرده و میوه ی بیشتری می داد و از طرف دیگر هم ما به تکنولوژی "هسته گیر" دست پیدا کرده بودیم :دی

همه چیز به نظر ما خوب پیش می رفت اما غافل از رشد درخت توت در کنار آلبالوی عزیزمون بودیم؛ درختی که با رشدش روز به روز آلبالو رو تحریم میکرد! البته تحریم های درخت توت به کنار،خودمونیم، ما از آفت های داخل درخت هم بی اطلاع بودیم.

این بی توجهی و کوتاهی ما باعث شد که این تحریم ها سرانجام به قطعنامه ختم بشه؛ در واقع ما مجبور شدیم به دست خودمون درخت رو قطع کنیم.

و حالا امروز

نه درختی وجود داره

نه آلبالویی

نه هسته ای

و نه هسته گیری...

این چند روز اخبار مذاکرات ژنو بیشتر از هرچیز منو یاد درخت آلبالوی خونمون می انداخت. شاید ظاهر این خاطره برای بعضی ها طنز به نظر بیاد اما قطع اون درخت حقیقتا تجربه ی تلخی بود.

امروز توی متن توافقنامه نوشته شده که ما داوطلبانه داریم یک گالن آب توی تأسیساتمون خالی می کنیم تا چیزی رو که با زحمت به دست اوردیم از 20% به 5% رقیق کنیم!

حرفی نیست

سکوت میکنیم

اما حاشا که این درخت روزی قطع شود...

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ آذر ۹۲ ، ۱۸:۱۷
سپید


فقط التماس دعا...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ آبان ۹۲ ، ۲۱:۰۸
سپید


د.د

این مخفف یه جمله اس که گفتنش برای من خیلی سخته .گاهی ناگهان

می آد و باید زود بگم تا از دستش خلاص بشم. عینهو بار سنگینی که

ناگهان بذارن روی دوشت. عینهو گوی داغی که گذاشته باشند کف

دست آدم.باید زود بندازیش.باید زود بگیش

اوایل کوچکتر بود.یعنی من این طور فکر میکردم.اما بعد بزرگ و بزرگتر شد...

حجم اش بزرگ تر از دل شد و من همیشه از چیزهایی که حجم شان بزرگ تر

 از دل میشود،میترسم.از چیزهایی که برای نگاه کردنشان- بس که

بزرگ اند- باید فاصله بگیرم،میترسم.از وقتی که فهمیدم ابعاد بزرگی اش

را نمی توانم با کلمات اندازه بگیرم یا در«دوستت دارم»خلاصه اش

کنم،به شدت ترسیده ام.از حقارت خودم لج ام گرفته است. از ناتوانی و

کوچکی روح ام،فکر میکردم همیشه کوچک تر از من باقی خواهد ماند.

فکر میکردم این من هستم که او را آفریده ام و برای همیشه آفریده ی

من باقی خواهد ماند.اما نماند.به سرعت بزرگ شد.

از لای انگشتان من لغزید و گریخت.آنقدر که من مقهور آن شدم.

آنقدر که وسعت اش از مرزهای «دوست داشتن»فراتر رفت.آنقدر که

دیگر از من فرمان نمی برد.آنقدر که حالا می خواهد مرا در خودش محو

کند.اکنون من با همه ی توانی که برایم باقی مانده است می گویم

«دوستت دارم» تا شاید اندکی از فشار غریبی که بر روح ام حس میکنم

رها شوم.تا گوی داغ را،

برای لحظه ای هم که شده،بیندازم روی زمین.

د.د    


مصطفی مستور-حکایت عشقی بی قاف بی شین بی نقطه

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ مهر ۹۲ ، ۲۲:۲۸
سپید

خواجه ی انبیا گفت:"در امت من مردی است که به عدد موی گوسفندان ربیعه و مضر او را در قیامت شفاعت خواهد بود"صحابه گفتند:"این که باشد؟"فرمود که:"بنده ای از بندگان خدای"گفتند:"ما همه بندگان خدای-تعالی ایم.نامش چیست؟"فرمود:"اویس"!

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ مهر ۹۲ ، ۲۳:۵۱
سپید

فک کنم زمان ابو علی سینا هم دانشجوها راحت تر از ما میتونستن به وبلاگشون سربزنن:)

اینم شد دانشگاه؟ اینم شد خوابگاه؟ اینم شد زندگی؟ اههههههههههههههع

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ مهر ۹۲ ، ۲۲:۵۷
سپید


یاد من باشد فردا حتما

باور این را بکنم، که دگر فرصت نیست

و بدانم که اگر دیر کنم، مهلتی نیست مرا

و بدانم که شبی خواهم رفت

وشبی هست، که نیست، پس از آن فردایی...

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ مهر ۹۲ ، ۱۱:۱۷
سپید

 

دقت کردید این سازمان مللم دیگه شورشو دراورده؟!!

این همه خرج میکنن همه رئیس روسای دنیا میرن سخنرانی!البته چه سنخرانیی! صدرحمت به تبلیغات انتخاباتی! آخه چقد شعار؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ رئیس جمهور خودمونو نمیگما. اصلا. همه همینن. همش صلح صلح صلح صلح صلح صلح...! خب یه چیزی بگید که به قیافتون بخوره،شما که میرید بیرون جلسه چشم همو درمیارید!! حالا آ.روحانی بگه باز یه حرفی!

جناب آ.روحانی عزیز ممنون بابت این یه جملتون!"مردم ایران در انتخابات اخیر درحرکتی هوشمندانه به گفتمان امید و تدبیر و اعتدال رای دادند." اصلا این هوشمندیمون منو کشته:)

کم کم بعد از کارت سوخت و گواهینامه رانندگی و کارت پایان خدمت حالا داریم مردمم هوشمندسازی میکنیم،خیلی خوبه!


راستی یه چیزی برام سوال بوده همیشه، ما زیادی سفیدیم یا اونا زیادی سیاهن؟موندم در تضاد این تصویر!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ مهر ۹۲ ، ۱۸:۳۹
سپید

 

یادش بخیر یه زمان اول مهرم روز خوبی بود!!

حداقلش قرار نبود هفت و نیم صبح با استاد...کلاس داشته باشیم!!!

اصلا ولش کن از دانشگاه نمیگم میدونم همتون کباب میشید!

از این عکسه میگم...

انتهای تصویرو که نگاه کردم خیلی دلم واسه خودم سوخت...

اکثر بچه ها اول مهر با مادراشون میرن مدرسه

نمیشه منم مامانمو بیارم دانشگاه؟؟!!!

آخه هیچوقت باهام مدرسه نیومد:(

الان انقد دق میخورم

دلم خیلی براش تنگ شده

میدونم درک میکنید چه حسی دارم نسبت به اساتیدی که میگن روی غیبت حساسن و حضور در کلاس واسشون مهمه!!!!!!!! خب من میخوام برم بهش سربزنم:(

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مهر ۹۲ ، ۲۳:۱۰
سپید

پیشرفته ایم ما! کاغذ نداریم اینجا درددل مینویسیم!

حرفم با خداست شما دوست نداشتید نخونید!


اشک

شرمنده خداجون ازونجایی که کسی تو این دنیا حوصله ی دیدن اشک و ناراحتی و بی حوصلگی و بداخلاقیمو نداره مزاحم خودت شدم

حتما حوصلمو داری دیگه

مثل این بنده هات که نیستی

حتما حواست بهم هست

حتما داری نگام میکنی

حتما داری باهام حرف میزنی و من نمیشنوم

حتما همینطوره

یادته اون روز گفتی "إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنسَانَ مِن نُّطْفَةٍ أَمْشَاجٍ نَّبْتَلِیهِ فَجَعَلْنَاهُ سَمِیعًا بَصِیرًا "؟

حالا هراتفاقی میفته همه اینو بهم میگن، میگن امتحانه

تازه کلی هم هندونه میدن زیربغل آدم که خدا بنده هایی رو که دوس داره زیاد امتحان میکنه!!

هرکی ندونه خودم که میدونم چی بودم و چی هستم!!

الان میشه خودت بهم بگی اینارو بذارم به چه حساب؟؟

خداجونم میدونم گفتی به این دنیا دل نبندم هیچی نداره،

ولی دیگه اینطوریم که نمیشه!

ینی من هیچی هیچی نخوام؟؟

ینی نباید هیچی رو دوس داشته باشم؟؟

هربار میام دوروز ذوق کنم بابت چیزی که بهم دادی روز سوم میبینم که نیستش!

میگن اشکال نداره حتما اینو گرفته به جاش یه چیز بهتر میده اگه تحمل کنی!

روز بعد یه چیزی میدی میگم آهان این همونه که گفتن!

دوباره میام ذوق کنم میبینم که..........

اصن داستان تکراری شده

خداجون داستان تکراری خسته کنندست

جون اون بنده خوبات دیگه اینبار ادامه نده

نمیتونم تحمل کنم شرمندت میشما

بذار واسه نفس خودم کلاس بذارم بگم هرچی بوده تحمل کردم!!

چطوری بگم؟چطوری التماست کنم؟ این نعمتی که دادی نمیخااااااااااااااااام ازم پس بگیری

فقط همین یه دونه رو

فقط همین یه بارو

قول قول

همه چیزو خودت دادی، میدونم، اگه بخای بگیری حق ندارم حرف بزنم

ولی این بارو چشم پوشی کن

مگه نگفتی اونی که از دنیا نصیب بخواد بهش از دنیا میدی،اونی که از آخرت بخواد همونو بهش میدی؟

من این تیکه رو از دنیا میخوام

میدی دیگه؟؟!!!

خیلـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی دوست دارم

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ شهریور ۹۲ ، ۲۱:۱۰
سپید